یکی یه دونم سید مهدی جونیکی یه دونم سید مهدی جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره

عشق مامان وبابا

ْپاییز و سرماخوردگی

سلام به روی ماه همه مامانا و نی نی های نازشون وبعد سلامی به گرمی آفتاب به پسمل قشنگم که این روزا یکم سرماخورده ومریضه اول پاییز و اولین سرماخوردگی تو شروع این ماه خدا بهمون رحم کنه زمستون ایشاله که دیگه مریض نشه. قندعسل مامان تو این روزا خیلی بلا شده و دیگه مامان فرصت رسیدن به هیچ کدوم از کاراش و نداره .تا جند روز دیگه آقا پسر 20ماهگی رو هم پشت سر میذارن و مامان تو پروژه از پوشک گرفتن و از شیر گرفتن میره البته با هم همزمان نمیکنم که بهشون خیلی فشار بیاد کم کم شروع میکنم.فقط خیلی نگرانم که آیا موفق میشم یا نه آخه چون دست تنهام و پیش مامی محترم نیستم که ایشون هم به من تو این امر خطیر کمک کنند. الان خیلی خوابم میاد پس فعلا ...
3 مهر 1392

ماه مهر

سلام به همه دوستای گلم این شعر قشنگ و یکی از دوستای دوران مدرسم برام فرستاد حیفم اومد نذارم تو وبلاگ.منم این شعر و تقدیم میکنم به همه همکلاسی های مدرسه و دانشگاه وهمه مامانای گل. اولین روز دبستان باز گرد                             کودکیهای شاد و خندان باز گرد درسهای سال اول ساده بود                         آب را بابا به سارا داده بود درس پندآموز روباه و خروس &nbs...
3 مهر 1392

عکس آتلیه

  اینم عکس پایان 6ماهگی و ورودت به 7ماهگی.مبارک باشه نازنینم   ماهگیت مبارک. تولدت مباااااااااااارک ...
26 شهريور 1392

اولین مهمونی 3نفری

این عکس مال 20روزگی شیرین عسلم که واسه اولین بار با هم رفتیم مهمونی خونه عمه جون شام دعوت بودیم.و یادش بخیر که چقدر استرس داشتم که باید بدون کمک مامانی بریم وتو راه برگشت از در خونه عمه جون تا خونه مامانی شما گریه کردی ومنم نتونستم شما رو آروم کنم ولی الان به اون روزام میخندم .یادش بخیر....قربونت برم نفس کوچولوی مامان ...
14 شهريور 1392

10شهریور

همسر عزیزم در شب زیبای  میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت می کنم و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم آغـــــــــــاز بودنت مبــــــــــــارک . شروع 33سالگیت مبارک عزیزم . بابای خوبم تولدت مبارک خیـــــــــــلی دوســــــــــــــت دارم. ایشااله 120 ساله شی 120 سال کمه همیشه زنده باشی.             ...
13 شهريور 1392

خاطرات این روزا

سلامی دوباره بعد مدتها چون حدود 2هفته ای هست که من و سید مهدی در سفریم از 26مرداد جاتون خالی رفتیم زیارت امام رضا البته آسیدمهدی دفعه ی دومشون بود تا پنجشنبه مشهد بودیم که بابایی برگشت ولی من و پسملی با عمه جون رفتیم به تهران البته از راه شمال شما یکم خسته شدی ولی در کل خوب بود ولی اگه بابایی هم میبود بیشتر خوش میگذشت ولی بابایی کار داشت باید میرفت خلاصه الانم تهرانیم خونه ی مامانی و بابایی وشما حسابی خوش میگدرونی . دیشب همگی رفتیم شهربازی تو وپسر خاله سوار هلی کوپتر شدی اول سوارت نمیکردن ولی تو پسر شجاع من از اول تا آخر میخندیدی خاله همش و فیلم گرفت.البته این ع گسایی که گذاشتم تا بابایی پسملی رو ببینه خیلی دلش تنگ نشه . راستی بابای...
8 شهريور 1392

18ماهگیت مبارک

سلامی دوباره بعد مدتها اومدم 18ماهگی تک گل زندگیمون و مژده بدم وتبریک بگم امیدوارم 180سالگیت شیرینم. امروز واکسن داری گلم ولی شنبه میبرمت امیدوارم این یکی هم به خوبی و خوشی رد بشه وزیاد اذیت نشی . ماهگیت مبارک هیپ هیپ هورااااا..... دوسستتتت دارم همه زندگیم. ...
10 مرداد 1392