خاطرات این روزا
سلامی دوباره بعد مدتها چون حدود 2هفته ای هست که من و سید مهدی در سفریم از 26مرداد جاتون خالی رفتیم زیارت امام رضا البته آسیدمهدی دفعه ی دومشون بود تا پنجشنبه مشهد بودیم که بابایی برگشت ولی من و پسملی با عمه جون رفتیم به تهران البته از راه شمال شما یکم خسته شدی ولی در کل خوب بود ولی اگه بابایی هم میبود بیشتر خوش میگذشت ولی بابایی کار داشت باید میرفت خلاصه الانم تهرانیم خونه ی مامانی و بابایی وشما حسابی خوش میگدرونی .
دیشب همگی رفتیم شهربازی تو وپسر خاله سوار هلی کوپتر شدی اول سوارت نمیکردن ولی تو پسر شجاع من از اول تا آخر میخندیدی خاله همش و فیلم گرفت.البته این ع گسایی که گذاشتم تا بابایی پسملی رو ببینه خیلی دلش تنگ نشه .
راستی بابایی ببین چقدر خوشگل شدم آخه رفتم اصلاح موهام و کوتاه کردم.
من و پسر خالم(امیرحسین)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی