از شیر گرفتن
سلام به پسر قشنگم
امروز در تاریخ ٢/٩/٩٢ یعنی تو سن ١سال و ٩ماه و ٢٢روزگیت تصمیمم برای از شیر گرفتنت و عملی کردم و از صبح که بیدار شدی دیگه بهت شیر ندادم قطره استامینوفن به می می زدم و تو حوالی ظهر اومدی پیشم با اون زبون خوشگلت گفتی( ماما جی جی خام...)ووقتی بهت دادم خودت میگفتی تخخخههه اههههه اوف شده قبلا از روش چسب استفاده کرده بودم و تو چسب و کندی ولی از مزه قطره استامینوفن متنفری به خاطر همین دیگه سراغش نیومدی تا الان که شب و وقت خوابه و شماهم که فقط با شیر می خوابی بهونه میگیری دوباره بهت دادم و تو پس رفتی الانم بابا داره باهات بازی میکنه تا خسته بشی بخوابی طفلک کلی راهت برد ولی تو نخوابیدی.
خدا کنه خیلی اذیت نشی الهی که مامان فدات بشه از صب که بهت شیر ندادم انگار یه غم بزرگ رو دلم سنگینی می کنه و خیلی ناراحتم ولی اینم یه مرحلست که باید ازش رد بشی مرد کوچکم...
دوست داشتم تا ٢سالگی بهت شیر بدم ولی تو خیلی وابستگی به شیر نشون دادی وفکر می کنم تو غذا خوردنت تاثیر داشته باشه.
فقط میخوام بدونی به مامان هم به اندازه تو سخت میگذره و چقدر سخته که تو بیای بگی جی جی خام و نتونم بهت شیر بدم باورت نمیشه ظهر که وقت خوابت بود جلوی تلویزیون دراز کشیده بودی و نمی دونستی چه جوری بخوابی بغضم گرفت ولی چه کنم که الانم نه ٢سالگی مجبورم.
عزیزم فقط دعا میکنم این مرحله رو هم به خوبی پشت سر بذاری وخیلی مامان وبابا رو اذیت نکنی.
پسر قهرمانم دوست دارم