یکی یه دونم سید مهدی جونیکی یه دونم سید مهدی جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

عشق مامان وبابا

شب آرزوها

شب آرزوهاست بیا دعا کنیم برای آن کودکی که در آن سوی پهناور زمین امشب را گرسنه خواهد خوابید. و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست. بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید اللهم عجل الولیک الفرج  ار خدا میخوام که هیچ وقت غم و غصه و  مریضی به شما فرشته های آسمونی نزدیک نشه و همیشه لبخند روی لباتون باشه. ...
5 خرداد 1391

خاطره

سلاممممممممممممم عسلم  خب مثل عسل شیرین و خوشمزه ای دیگه مامان فدات بشه که با مامان با زبون خودت حرف میزنی بخشی از بیانات آقا سیدمهدی خودم. آآآآآآآآآآآآو......ههههههههههههههه.....اااااااااااااااااا...........اقققققوووووووو............اووووونقققققهه...... ققققققققههههه اتفاقا الانم مشغول سخنرانی هستی تا بهت نگاه میکنم میگم چی میگی مامان از ذوق دوتا دستات مشت میبری تو دهنت آخه مامانی دوتاشون باهم که جا نمیشن تو دهنت یه دونه یه دونه به خدمتشون برس الانم کم کم داری عصبانی میشی و هی صدات میره بالا و اوووونقققققهههه گفتنات بیشتر میشه و با مشتات داری خدمت مامان میرسی هرچی میگذره شیطون تر میشی قندعسلم و مامانی و ...
4 خرداد 1391

تقدیم به گل پسرم

پسرم برگ گلم غنچه خوشرنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگیست مهر تو آغاز لطف و بندگیست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازشهای توست عاشقتیم پسرم ...
2 خرداد 1391

سه ماه و نیمگی یکی یه دونمون

سلام عزیز دلم تو دیگه الان سه ماه و نیمت واسه خودت کلی بزرگ شدی روز به روز شیرین تر از قبل با کارای قشنگی که انجام میدی دل مامانی وبابایی رو آب می کنی الان حرکات دست وپات نظم خاصی به خودش گرفته بعضی وقتا اینقدر دست و پات وتکون میدی که فکر می کنم خودتم خسته میشی .وقتی میخوای بخوابی خودت و به پهلوی چپت میکنی که البته بعضی وقتا پشتت به مامان همین الانم که دارم این مطلب مینویسم شما از خواب ٤٠ثانیه ایتون بیدار شدین و دارین غرغر میکنین معلوم بود بازم خوابت میومد چون تا بغلت کردم دوباره خواب رفتی  داشتم میگفتم از کارای جدیدی که میکنی وقتی جغجغه رو میدم تو دستت اینقدر تکونش میدی و ذوق میکنی که ما هم از ذوق تو خندمون میگیره ر...
26 ارديبهشت 1391

تبریک سیدمهدی به مامان جونش (مامانی روزت مبارک)

سلام مامانی جون مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر مهر است سراسر وجودش تــا هـست ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست در گـــویــش عـاشـق...
23 ارديبهشت 1391